جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • دوره های آموزشی
  • پادکست ها
  • آزمون ها
  • کتاب ها
  • وبلاگ
  • درباره و تماس
شروع ثبت نام دوره تابستانی لینگومون
فرصت تکرار نشدنی ثبت نام دوره های حضوری با 20% تخفیف!
ساعت
دقیقه
ثانیه
مشاهده دوره های آموزشی
رزرو
لینگومون - Lingomoon
ورود
[suncode_otp_login_form]
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
عضویت
[suncode_otp_registration_form]
لینگومون - Lingomoon
  • خانه
  • دوره های آموزشی
  • پادکست ها
  • آزمون ها
  • کتاب ها
  • وبلاگ
  • درباره و تماس
شروع کنید
0

وبلاگ

لینگومون - Lingomoon > وبلاگ > پادکست > پادکست شماره 21 – What a day I had
: :
ارسال شده توسط webifyy
پادکست

! What a day I had

https://lingomoon.net/wp-content/uploads/2025/05/What-a-Day-I-Had-Last-Week-Podcast-zabanmaster.com_-1.mp3

What a day I had last week. As I was leaving home, I saw that I had a run in my tights so I used some Scotch tape to fix it. Outside it was raining really heavily, so I put on my galoshes and ran to the car. As soon as I got in, I tried to turn on the engine but nothing happened. Great! I thought as I opened up the hood to have a look, but I couldn’t see anything. In the end, I had to walk to the station, eating a cookie along the way. About half way there, this seeing-eye dog started barking at me and I dropped my cookie in a puddle. Then, as I was walking past a school, some kids who were playing soccer kicked a ball at me. It hit me right on the back of my head and it really hurt. Once I got to the train station, I bought a roundtrip ticket, but just as I was putting it in my pocket, I saw my train pull out of the station. What a day!

عجب روزی داشتم!

هفته پیش عجب روزی داشتم. موقعی که داشتم از خانه بیرون می آمدم دیدم که لگم نخ کش شده بود، بنابراین مقداری چسب نواری برای درست کردنش استفاده کردم. بیرون داشت باران سنگینی می بارید، بنابراین گالش هایم را به پا کردم و به سمت ماشین دویدم. به محض این که داخل شدم، سعی کردم استارت بزنم اما هیچ اتفاقی نیفتاد. در حالی که کاپوت را باز کردم تا نگاهی بیندازم، با خودم فکر کردم که عالیست! نمی توانستم هیچ چیزی ببینم. در نهایت، مجبور شدم تا ایستگاه پیاده بروم، در حالی که در راه بیسکوییت (کوکی) می خوردم. حدود نیمه ی راه، سگ راهنمایی شروع کرد به واق واق کردن برای من و بیسکوییتم از دستم در گودال آبی افتاد. بعد، زمانی که داشتم از کنار یک مدرسه عبور می کردم، چند بچه که داشتند فوتبال بازی می کردند توپی را به سمت من شوت کردند. توپ دقیقا به پشت سرم خورد و واقعا درد داشت. زمانی که وارد ایستگاه قطار شدم، یک بلیت رفت و برگشت گرفتم، اما زمانی که داشتم آن را توی جیبم می گذاشتم، دیدم که قطارم از ایستگاه خارج شد. عجب روزی!

قبلی پادکست شماره 20 – Fall
بعدی پادکست شماره 22 –A Bad Start, a Great Ending

پست های مرتبط

15 اردیبهشت 1404

پادکست شماره 23 –Merry Christmas

webifyy
ادامه مطلب

15 اردیبهشت 1404

پادکست شماره 22 –A Bad Start, a Great Ending

webifyy
ادامه مطلب

13 اردیبهشت 1404

پادکست شماره 20 – Fall

webifyy
ادامه مطلب

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
دسته‌ها
  • آزمونهای تصویری
  • اموزش زبان انگلیسی
  • پادکست
  • دسته‌بندی نشده
  • کتاب ها
  • مقاله
آخرین دیدگاه‌ها

    آکادمی زبان لینگومون آموزشگاه زبان آنلاینی است که به دنبال آموزش با کیفیت و با بهره وری از متد CLT (Communicative Language Teaching) با همکاری اساتید حرفه ای و تحصیل کرده در حال خدمات رسانی به مشتاقان یادگیری و پیشرفت است.

    دسترسی سریع
    • پادکست ها
    • کتاب ها
    • ازمون
    راه های ارتباطی
    • ۰۹۳۰۵۴۶۰۶۰۰
    • Telegram
    • ۰۹۳۰۵۴۶۰۶۰۰
    نماد ها

    ویژگی های آموزشگاه ما

    • آموزش حضوری در تهران
    • محیطی امن و آرام
    • آموزش مجازی
    • اساتید مجرب
    • مشاوره تا کسب درآمد
    • تضمین ورود به بازار کار
    • جلسات انتقال تجربه هنرجویان قبلی
    مشاهده دوره ها
    عضویت در سایت